2024 | کلاغ | The Crow

کلاغ

:: The Crow ::
#img_alt#
خب خب، رسیدیم به کلاغ! ای بابا، چی بگم از این فیلم. «کلاغ»، فیلم سال ۱۹۹۴، یه جورایی جواهر گمشده‌ی سینمای ابرقهرمانی و گوتیکِ. اصلاً فکر نکنید الان دارم از کپی پیست می‌کنم، ها! اینا همه‌ش از دلِ خودمه و از بس این فیلم رو دیدم و عاشقشم. اول از همه بگم، قصه فیلم خیلی سیاه و تلخه، ولی خب تو همون تلخی یه زیبایی خاصی داره. داستان یه موزیسین راک به اسم اریک دراونِ با بازی براندون لی، پسر بروس لی افسانه‌ای، خدا بیامرز. اریک و نامزدش، شلی، شب هالووین توسط یه مشت آدم بدِ عوضی به طرز وحشیانه‌ای کشته میشن. ولی قصه اینجا تموم نمی‌شه. یه کلاغ، که تو افسانه‌ها میگن رابط بین دنیای زنده‌ها و مرده‌هاست، اریک رو زنده می‌کنه تا انتقام بگیره. چه انتقامی! براندون لی تو این فیلم... وای خدا، اصلاً انگار خودِ روحِ انتقام بود. نقشش رو فوق‌العاده بازی کرده. گریم و لباسش هم که دیگه نگم، خیلی خفن و گوتیکه. قیافه‌ش که با اون گریم سفید و سیاه مثل نقاشی‌های غمگین می‌مونه. حرکاتش هم خیلی نرم و چالاکه، انگار واقعاً از دنیای دیگه اومده. متاسفانه این آخرین فیلم براندون لی شد. توی صحنه‌ی فیلمبرداری، یه اتفاق وحشتناک افتاد و با یه تفنگِ پُر شده با گلوله‌ی واقعی به جای مشقی، بهش شلیک شد و جونش رو از دست داد. خیلی غم‌انگیزه، مخصوصاً که فیلم درباره‌ی زندگی بعد از مرگ و انتقامه. انگار سرنوشت هم با فیلم یکی شده بود. بعد از این حادثه‌ی تلخ، خیلی‌ها فکر می‌کردن فیلم دیگه هیچوقت تموم نمی‌شه و اصلاً اکران نمیشه. ولی خب، با همت کارگردان، الکس پرویاس، و بقیه‌ی عوامل، فیلم رو به هر زحمتی بود تموم کردن. صحنه‌های باقی‌مونده‌ی براندون رو با بدل و جلوه‌های ویژه کامپیوتری ساختن. به نظرم خیلی خوب از پسش براومدن، انگار نه انگار که یه همچین اتفاقی افتاده. البته خب، سایه‌ی غم همیشه روی فیلم هست. «کلاغ» فقط یه فیلم اکشن و انتقامی نیست. فضای فیلم خیلی خاصه، یه جور فضای گوتیک و نوآرِ با یه عالمه بارون و تاریکی و خیابون‌های کثیف. شهر دیترویت که فیلم توش اتفاق میفته، انگار یه جهنمه روی زمینه. موسیقی فیلم هم که دیگه کولاکه! آهنگ‌های راک و متالِ خفن، مثل The Cure و Nine Inch Nails و Rage Against the Machine، خیلی خوب با فضای فیلم جور شدن و غم و خشم و انتقام رو قشنگ به آدم منتقل می‌کنن. مخصوصاً آهنگ "Burn" از The Cure، که انگار برای همین فیلم ساخته شده. راجع به بازیگرای دیگه هم بگم، مایکل وینکات نقش منفی اصلی، تاپ دلار، رو خیلی خوب بازی کرده. یه جور خونسردی و بی‌رحمی خاصی تو صورتشه که آدم ازش می‌ترسه. ارنی هادسون هم نقش یه پلیس مهربون رو داره که به اریک کمک می‌کنه. رابطه‌ی اریک و سارا، دختر کوچولویی که بهشون پناه داده بودن، خیلی قشنگ و تاثیرگذاره. انتقادهایی هم به فیلم هست، مثلاً بعضیا میگن داستانش یه کم ساده‌ست و فقط روی انتقام تمرکز داره. یا مثلاً خشونت فیلم ممکنه برای بعضیا زیادی باشه. ولی به نظر من، اینا جزئی از جذابیت فیلمه. «کلاغ» یه فیلمه که احساسات قوی رو تو آدم بیدار می‌کنه، غم، خشم، عشق، انتقام... و خب، فضای خاص و موسیقی متن بی‌نظیرش هم که دیگه جای خود داره. بعد از موفقیت «کلاغ»، چند تا دنباله هم ازش ساختن، ولی هیچکدوم به پای قسمت اول نرسیدن. یه سریال تلویزیونی هم ساختن که اونم زیاد جالب نبود. یه بازسازی هم جدیداً اومده، ولی راستش رو بخواید، من ترجیح میدم همون «کلاغ» اصلی رو نگاه کنم و از براندون لی افسانه‌ای لذت ببرم. به نظرم این فیلم یه اثر هنریه که با خون و اشک ساخته شده و همیشه تو تاریخ سینما ماندگار می‌مونه. اگه هنوز ندیدینش، حتماً یه فرصت بهش بدین، ولی خب، آماده‌ی یه فیلم خیلی تاریک و غمگین باشید، ولی یه فیلم خیلی زیبا.

سانسور شده با زیرنویس فارسی چسبیده